آذردخت

اینجا وبلاگ یک آذردخت است

آذردخت

اینجا وبلاگ یک آذردخت است

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

چندگانه‌ی غمدار

سه شنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۲، ۰۶:۲۷ ق.ظ
1- امروز قراره برم سونوگرافی. دعا کنید لطفاً که همه چیز خوب باشه. خیلی استرس دارم این روزها. خیلی... هر چقدر هم تلاش می‌کنم که فکرهای بد نکنم نمی‌تونم. سخته. همش بدترین افکار ممکن به سرم می‌زنه. امیدوارم خدا خودش دلم رو آروم کنه. 2- گاهی از اوضاع مملکت گریه‌ام می‌گیره. رفتارها و دل‌نگرانی‌ها و حرف و حدیث‌ها در حدی بچه‌گانه است که آدم نمی‌دونه چی باید بگه. مثل امسال که برای یک ماه تمام فکر و ذکر و حرف و حدیث دوستان شده بود اینکه فلان شعار رو بدهند یا ندهند. حالا دیروز که رفتند و با تمام زور و قدرت عربده کشیدند امیدوارم خیالشون راحت شده باشه. اما فایده‌ای نداره. دو روز دیگه یه چیز دیگه رو می‌کنند پیراهن عثمان. تازه یه مدتی بود که داشتم به زندگی توی این مملکت دوباره امیدوار می‌شدم اما دیروز که دوباره رفتارها و حماقت‌ها رو دیدم و اینکه چقدر این مردم نمی‌فهمند و چه‌قدر درک پایینی از شرایط دارند و چقدر فراموشکار یا نادانند و نمی‌دانند که لب چه پرتگاهی ایستادند،‌ باز هم این حس بهم دست داد که این مملکت جای زندگی نیست. که هیچ چیز درست نمی‌شه چون آدم‌ها درست نمی‌شند. چون مردم درست نمی‌شند. چون نمی‌فهمند. چون با دوکلمه شعار زود خر می‌شند. هی هی... 3- قبلاً هم گفتم که امیدی به بهتر شدن اوضاع ندارم. خوب اوضاع هیچ فرقی نکرده. دولت تمام تلاشش رو گذاشته روی دیپلماسی که نتیجه‌اش می‌شه این و هر کاری هم بکنه نمی‌تونه غضنفرهای داخلی رو مهار کنه. تازه انگار از خواب بیدارشون کرده و اونها هم دارند نهایت تلاش خودشون رو در راستای گل به خودی زدند می‌کنند. عرصه داخلی رو هم که یا ول کرده یا کاری از دستش بر نمی‌یاد. کالاهای اساسی که روز به روز داره گرون‌تر می‌شه. هارت و پورت‌های اولیه که ارز مرجع رو برمی‌گردونیم و نمی‌گذاریم کالاهای اساسی مردم گرون بشه و فلان و بیسار همه کشک بود و همه‌ی اون کارها رو انجام دادند و همه چیز روز به روز در حال گرون شدنه. من نمی‌گم تقصیر اینهاست. می‌دونم که گندی که اون عزیز دلمون زده به این زودی‌ها جمع شدنی نیست اما کاش اون هارت و پورت‌ها رو هم اول کار نمی‌کردند. تازه تا یه تحولی توی بازار می‌خواد اتفاق بیفته هم جلوشو می‌گیرند. نمونه‌اش جلوگیری از سقوط قیمت دلار و تلاش برای داغ کردن بازار خودرو. باز هم این توهم به آدم دست می‌ده که اینا حتماً خودشون ذینفع‌اند که نمی‌گذارند هیچ چیزی روند نزولی داشته باشه. 4- چند روزه که احساس می‌کنم سنگینی نی‌نی‌جان داره فشار می‌یاره بهم. دردهای تیرکشنده‌ای توی کشاله رانم احساس می‌کنم. خیلی خیلی زود به زود هم نیاز به دستشویی پیدا می‌کنم.  5- با همکارها سر دمای محیط تفاهم ندارم. این سالنی که توش کار می‌کنیم زمستان‌های گرمی داره. آفتابگیره و حسابی گرم می‌شه به نحوی که ما زمستون‌ها کولر گازی روشن می‌کنیم! بعد آدم نمی‌دونه چطوری لباس بپوشه. خوب توی راه هوا سرده و توی سالن ما هوا گرم. هر چقدر هم که سعی کنی لایه لایه بپوشی مثلاً‌ برای شلوار کاری از دستت برنمی‌یاد. من هم که خودم امسال دمای بدنم خیلی بالاست. حالا از شانس من امسال همکارها هم سرمایی شدند. یه همکار آقایی داریم که چون پنجره رو باز می‌کنیم با کاپشن می‌شینه پشت میزش! اما من واقعاً دیگه نمی‌تونم گذشت کنم و فداکار باشم! تصمیم گرفتم یه کمی خودخواه باشم . معنی نداره که همش من بادبزن بگیرم دستم. حداقل باید بتونم پنجره نزدیک به خودم رو باز کنم! اونها یه ماه نیم دیگه من رو تحمل کنند بعد اگه خواستند کرسی بزارن! والله! آیکون یه آذردخت خودخواه و بدجنس! 6- دیشب خیلی دلم می‌خواست یه نفر بود که می‌تونستم باهاش درد و دل کنم. همسرجان که همش شیفته. مامانم هم که دوره و روزی نیم‌ساعت تلفن هم دردی ازم دوا نمی‌کنه. هیچ دوستی آنچنان نزدیکی هم ندارم که شرایط الانم رو درک کنه. دلم می‌خواست یه نفر باشه که به راحتی جلوش گریه کنم و از نگرانی‌هام بگم و اون هم دلداریم بده و بهم بگه دیوونه این نگرانی‌هات همش کشکه! هیچی نمی‌شه. همه چیز خوب پیش می‌ره. نی‌نی‌جانت هم صحیح و سالم می‌یاد بدون هیچ مشکلی. دیشب خیلی احساس تنهایی می‌کردم. خیلی.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۴
آذر دخت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی