مادری
یک همکاری داشتم سر کار قبلی که مدتها کنار هم مینشستیم و با توجه به اینکه بعد از اینکه من ازدواج کردم، همسرویسی هم شده بودیم از همه به هم نزدیکتر بودیم تقریبا. خوب همه میدونند که من سر کار قبلی دوست نزدیکی نداشتم. یعنی اصلا جو و فضا یک طوری بود که نمیشد دوست نزدیک پیدا کرد. شاید هم عیب از منه. نمیدونم. ولی به هر حال دوست نزدیکی نداشتم. شاید میشد گفت اون نزدیکترین دوستم بود. در بهترین حالت.
به هر حال این دوست تقریبا نزدیک، حدودا 13 سال بود که ازدواج کرده بود و بعد از 2 یا 3 بار سقط هنوز بچهدار نشده بود. در تمام این سالها هم انواع و اقسام درمانها را جسته و گریخته دنبال کرده بود. هم برای خودش و هم برای شوهرش. و دیگه آخرین راه بهشون IVF پیشنهاد شده بود. دوبار هم IVF ناموفق براش تجربه ناخوشایندی بود. دوست ندارم این رو بگم اما من واقعا دلم براش میسوخت. توی اون دورهای که من باردار بودم. توی اون دورههایی که پیش چشمش یکی یکی همکارها و دوستهاش باردار میشدند و میزاییدند و مرخصی زایمان میرفتند. واقعا شرایط سختی رو تحمل میکرد.
چند وقت پیش تازه برای کارش هم مشکلاتی پیش اومد و همون ماجراهایی که من بابتش محل کار قبلی رو ترک کردم گریبان اون رو هم گرفت و مجبور شد که نیمه وقت سر کار بیاد و احتمالش هم هست که دیگه از سال آینده باهاش قرارداد نبندند. مجموع همه اینها واقعا اذیتکننده بود براش.
در همین دوران چند وقت قبل دورادور شنیدم که دوباره برای IVF اقدام کرده و چهارشنبه هفته قبل شنیدم که بارداره. دیروز هم تلفنی باهاش صحبت کردم. هرچند که با توجه به خونریزی که داره باز هم بارداریش پرخطره اما یه چیزی ته قلبم مطمئنه که این بار تلاشش و زحماتش به بار میشینه و انشالله شیش ماه دیگه دختر کوچولوش رو بغل میکنه. خیلی براش خوشحالم. خیلی. از چهارشنبه تا حالا یه حس خیلی خوبی ته قلبم رو قلقلک میکنه. اگر اینجا رو میخونید از ته قلبتون و با تمام وجودتون براش دعا کنید که انشالله این دوران رو با سلامت طی کنه. زندگی اونها از این زندگیهاییه که میبینی هیچ نقصی توش نیست به جز نبودن بچه. دعاش کنید که انشالله خدا این یه رحمتش رو هم شامل حالش کنه.
پینوشت: مادر شدن یک رنج شیرین مادامالعمره که هر کدوم از زنها اگر ازش محروم بشه باز هم با تمام وجودش دوست داره خودش را دچارش کنه! حکایت عجیبیه این مادری! شاید شیرینترین نفرینی که میشه به یک زن کرد اینه که الهی مادر بشی! یه شمشیر دو لبه است. واقعا نفرینه و واقعا هم شیرینه!