سونو NT
يكشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۲، ۰۵:۱۷ ق.ظ
روزهای گرمیه. خیلی گرم. میشه گفت داغ! گرما خیلی اذیتم میکنه. توی گرما حالت تهوع میگیرم و خیلی سختمه. امیدوارم هوا کمی خنک بشه. دمای بدنم حسابی رفته بالا. قبلاً همیشه دست و پاهام یخ کرده بود و وقتی میچسبوندمش به بدن داغ همسرجان حسابی کیف داشت. اما حالا من از اون داغترم و هورمونها کاری کردن که وقتی بهش دست میزنم با تعجب میگه چرا اینقدر داغی. راستی نگفته بودم که یکی از اولین نشانههای بارداری را همسر جان کشف کرد. وقتی که هنوز نمیدونستم، یعنی شک داشتم اما هنوز مطمئن نبودم، یه بار که موقع خواب بغلم کرده بود، با تعجب گفت چرا اینقدر قلبت تند میزنه؟! و خوب این از نشانههای بارداری بود که من نمیدونستم!
چهارشنبه گذشته رفتم سونو NT. خدا رو شکر همه چیز نرمال بود. هم عدد NT و هم رویت شدن تیغه بینی. از روی قد نینی که 62 میلیمتر بود، تاریخ زایمان را 8 دی درآورد که مطابق سونو متخصص زنان بود. خدا رو شکر. بار اول نتونست مماخ نینی را ببینه. گفت که باید بچرخه. بهم گفت که برم یه چیز شیرین بخورم و راه برم. منم قبلش هم شیرینی خورده بودم و هم آبمیوه. بازهم رفتم گز و شیرینی خوردم و از شدت شیرینک زدن داشتم میمردم! اما خدا رو شکر این دفعه نینی جان چرخیده بود و مماخش دیده شد. عکسش رو هم گرفت و بهم داد. قربونش برم الهی! یه آدم کوچولو واقعیه! باورم نمیشه که یه انسان واقعی با این ابعاد داره درون من رشد میکنه. بعضی وقتها ضرباتش رو توی دلم حس میکنم. دیروز حس میکردم که قلقلکم میشه! خندهام گرفته بود. نمیدونم وقتی بزرگ بشه و حرکاتش تبدیل به لگد زدن بشه چه حسی خواهم داشت. خوب حداقل اون موقع بیشتر متوجه میشم که اون تو چه اتفاقاتی داره میافته! هسمرجان هم برای اولین بار تونست بیاد و نینی را توی سونوگرافی ببینه. براش خیلی جالب بود. نمیدونم همه جا همینجوره یا نه. اما این دو تا متخصص زنانی که من تا حالا پیششون رفتن آقایون را توی مطبشون راه نمیدن. و این خیلی بده چون پدر هم حق داره که صدای قلب جنین را بشنوه یا توی سونو ببیندش. تازه بودنش در کنار مادر هم یه قوت قلبه.
امیدوارم همه چیز به سلامتی پیش بره. هفته پیش که همسر جان بیمارستان بوده یه زوج اومدن و وقت کورتاژ گرفتن واسه جنین 7 ماههشون که مرده بوده. میگفت هر دو گریه میکردن. امیدوارم خدا بهشون صبر بده. خیلی سخته که این همه سختی بکشی و بعد هم اینطوری از دستش بدی. خدا برای هیچ کسی نخواد. برای من هم همینطور.
با اینکه سه ماه تموم شده اما هنوز عوارض و ویار کم نشده. هنوز دائماً خستهام و بعضا حالت تهوع دارم. امیدوارم هر چه زودتر تموم بشه. تا بتونم تا حدودی به زندگی نرمال برگردم. تازه به همه اینها باید خواب نه چندان راحت شبانه را هم اضافه کرد. شبها کمرم درد میگیره و تازه یه عالمه رویا هم میبینم. من معمولاً خواب عمیقی داشتم. البته نه سنگین. اما عمیق. اما حالا تموم شب را دارم رویا میبینم. که چیز زیادی هم ازشون یادم نمیمونه. تا اونجایی که یادمه از نینی چیزی نمیبینم. یعنی توی خوابهام حامله نیستم و ذهنم درگیر چیزهای دیگه است.
۹۲/۰۴/۰۲