مطب دکتر
دوشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۲، ۰۵:۲۱ ق.ظ
دو هفتهای از رفتن گوگلریدر میگذره. هنوز هم لیست سایتهای موزیلا را که باز میکنه اون بالا بالاهاست. اول نیست دیگه اما دوم سومه. دلم براش تنگ شده. netvibes بد نیست اما باگ داره. فیدها را دیر بهروز میکنه و بعد هم ممکنه یه فید مال دیروز را تازه الان اضافه کنه و ببره وسط فیدهای دیگه و از دست آدم در بره. تازه بعضی وقتها هم تصمیم میگیره که یه سری پستهای چهارماه پیش را به عنوان پست جدید به آدم غالب کنه که آدم بعضی وقتها احساس دژاوو بهش دست میده!
معلومه حالم بهتره نه؟ شنبه رفتیم دکتر. آزمایش را دادم بردند توی مطب و بعد از نیم ساعت مامای دکتر اومد بیرون و گفت نرماله و خودت دو هفته دیگه بیا معاینه و بعدش هم باید یه سونوگرافی بری. فکر کنم آنومالی اسکن منظورش باشه یا از این سه بعدیها. نمیدونم. خوب خودم هم میدونستم همین جواب را میده اما خوب. چه کنم. دلم میخواست جواب آزمایش قطعیتش بیشتر بود. هی هی. اما سعی میکنم خیلی بهش فکر نکنم. اما خوب حالم بهتره.
شنبه توی گرما و با حال فوقالعاده بد من رفتیم دکتر. شاید مال وضعیت روحی باشه اما تمام نشانههای ویار ماههای اول برگشته بود و تا دیشب هم ادامه داشت که آخرش مجبور شدم یدونه ویتامین B6 بخورم. حالا نمیدونم اثر اون بود یا گذشت زمان که امروز بهتر بودم. دیروز هم سرکار نرفتم و خونه بودم.
شنبه توی مطب دکتر من حدود نیم ساعت سر پا وایساده بودم با رنگ و روی پریده و عرق کرده. اتاق انتظار یه کولر گازی داره که اصلاً اثری نداره و خنک نمیکنه با یه پنکه. شش تا صندلی هم داره برای انتظار که صدقه سر مراجعین و همراهان عزیز اونها همگی پره. برام جالبه که همراهان مراجعین که طیف وسیعی شامل مادر و خواهر و دختران زنان باردار را تشکیل میدهند اصلا اهمیتی به وضعیت کسایی که وایسادند ندارند. بارها شده که من دیدم یه خانم باردار مثلاً نه ماهه با شکم بزرگ مدتها سر پا وایساده و یه نفر از این مادران گرامی جاشو بهش تعارف نزده. این دکتر من دو روز در هفته توی یکی از شهرهای اطراف هم مطب داره که خیلی سطح فرهنگ مردمش بالا نیست. متأسفم که مجبورم این حرف را بزنم اما اینطوریه دیگه. خلاصه که تعداد زیادی از مراجعین مال اون مطبش هستند که ظاهراً فوقالعاده شلوغه و برای فرار از شلوغی میان اینجا. اکثرشون دختران زیر بیست و دو سه سال هستند که با مادراشون میان دکتر. حتی همسرشون هم همراهشون نیست. آخه توی فرهنگ قدیم این منطقه رسم این بوده که خرج بارداری و زایمان اول را باید خانواده دختر بدن!!! دو نفر دیگه میخوان بچهدار بشن خرجشو یه نفر دیگه بده! فکر کن!!!! خلاصه که من بیست و هشت ساله اونجا برای خودم پیرزنیم! ها ها. این دخترها هم هر کدوم یه فیلمی هستند. خوب خیلی کوچیکند. بعضیها آرایشهای جیغ و عجیب غریب دارند. بعضیها کلی ناز و ادا دارند. بعضیها دارند از استرس میمیرند. یادمه دفعات اول که میرفتم دکتر و خیلی استرس داشتم و خیلی حالم بد بود، واسه خودم غصه میخوردم که چرا من تنهاییام و مامانم باهام نیست. اما بعدش خودمو جمع و جور کردم.
بسه دیگه، فکر کنم خیلی توی این پست جاجو شدم!
۹۲/۰۴/۲۴