از هر دری سخنی!
سه شنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۵۳ ق.ظ
1)این روزها هوا خیلی خوبه. خدا رو شکر. یعنی من که حس میکنم یه 10 درجهای خنک شده. امیدوارم همینطوری بمونه.
2) ماه رمضون تموم شده و حالا میشه هی بدون استرس آب خورد. هیچی مثل این لیوانهای آب خنک سر کار بهم نمیچسبه. خیلی خوبه.
3) امروز داشتم به کمتر از شش هفت ماه پیش فکر میکردم که تموم دغدغهام شده بود تناسب اندام. راستش میخواستم تا قبل از بارداری وزنم رو بیارم پایین و بعد باردار بشم که خورد توی تعطیلات عید و شیرین و مهمونی وشام مفصل و نشد. در نتیجه اینکه من با بالاترین وزن عمر خودم رفتم توی بارداری و حالا هم بالای هفتاد کیلو هستم. اما سعی میکنم زیاد به اندامم فکر نکنم. نمیدونم میتونم بعد از بارداری درستش کنم یا نه. امیدوارم که بشه. بعضیها میگن که آدم با شیردهی خیلی لاغر میشه. اما من توی اقوام خودمون ندیدم کسی با شیردهی لاغر بشه. برعکس، اینقدرهی بهشون میگن بخور که شیر داشته باشی که همه بدتر چاق شدند!
4) این تجویزهایی که دیگران برای دوران بارداری میکنند خیلی سخته و روی اعصاب. حالا همه بهم گیر دادند که کندر بخور. راستش من معده حساسی دارم و همین الانش دارم خیلی باهاش مدارا میکنم که بهم نریزه. خوردن این چیزهای عجیب و غریب میترسوندم و تازه حال و حوصلهاش رو هم ندارم. تازه هی پیش خودم میگم مثلاً مامان استیو جابز و بیل گیتس هم کندر خورده بود یعنی؟! من معتقدم هوش و استعداد و زیبایی همش بستگی به ژنتیک و بعد هم تا حدودی شرایط محیطی داره. یعنی اینکه من سعی کنم شرایط روحی و جسمی خوبی داشته باشم و از نظر تغذیه هم به خودم برسم و غذاهای متنوع و مفید بخورم. اینکه یه ماده غذایی به تنهایی بتونه چنین نقش عجیب و غریبی ایفا کنه از نظرم مردوده. حالا اون قسمتهای دینیاش مثل ناشتا خوردن سیبی که سوره یوسف بهش خونده شده باشه رو اجرا کردم. اما نمیدونم این خوردن کندر چرا اینقدر برام سخت شده.
5) ما یه فامیل داریم که این بنده خدا بارداریهای خیلی سختی داشته. دو مورد سقط جنین که جنین هاش هم سنشون بالا بوده و بعد هم دو تا بارداری استراحت مطلق با ویارهای خیلی خیلی شدید. به طوری که اصلاً هیچی توی معدهاش بند نمیشده و تا ماههای بالا هم ادامه داشته. بعد چند وقت پیش مادرش داشت برای من طبابت میکرد که اینو بخور اینجوری میشه و اونو بخور اونجوری میشه. مثلاً میگفت شنبیله فراوون بریز روی ماست بخور که بچه پرمو بشه. یا فلان جای گوسفند (پ..س..تا..ن!) رو بگیر چرخ کن و باهاش کتلت درست کن بخور که بچه خوشگل بشه. خلاصه یه لیست بلند بالا از چیزهای عجیب و غریت ارائه کرد و بعدش هم گفت من همه اینا رو برای دخترم درست کردم! پیش خودم گفتم اینا رو آدم سالم هم بخوره یا حتی بهش فکر کنه حالش بد میشه. اون دختر بنده خدا حق داشته اینقدر حالش بد بوده زمان بارداری! خلاصه که باید ببینم میتونم از پس این دستورالعملها بر بیام یا نه.
6) چند وقته دارم فکر میکنم که این بارداری خیلی زندگی منو تحت تأثیر خودش قرار داده. یعنی داره تموم فکر و ذکر و زندگیام حول محور بارداری میگذره. دلم میخواد یه مقدار فاصله بگیرم از این حال و هوا و یه کمی به چیزهای دیگه فکر کنم. نمیخوام زندگیام تکبعدی بشه. هر چند که من ذاتاً آدم سینگل تسکی هستم و یه چیزی که ذهنم رو پر کنه نمیتونم به راحتی سویچ کنم روی چیزهای دیگه. اما میخوام تا وقتش هست و نینی جان تشریففرما نشدند به یه سری کارهای دیگه هم برسم یا اینکه مشغولیتهای ذهنی دیگه هم داشته باشم.
7) هنوز هم برای خرید مایحتاج نینی جان اقدامی نکردیم. این روزها که خدا روشکر حالم خیلی بهتره باید به فکرش باشم. فکر میکنم الان دوران طلایی بارداریام باشه. تا یکی دو ماه دیگه احتمالاً سنگین میشم و مشکلات کمردرد و سوءهاضمه و بیخوابی شبانه گریبانگیرم میشه. برای همین فکر کنم باید الان از فرصت استفاده کنم. به دو سه ماه پیش و حال و احوال اون موقعم که فکر میکنم... واقعاً فکر نمیکردم دوباره حالم خوب بشه و بتونم و حوصله داشته باشم که به کاری برسم. واقعاً حالم خیلی بد بود. هم جسمی و هم روحی که همدیگه رو هم تشدید میکردند. اما الان خدا رو شکر خیلی بهترم. دوباره افتادم به فکر آشپزی و شیرینیپزی و یکی دو تا کیک و نون خوشمزه هم پختم. اما هنوز به ظرف شستن ویار دارم! خخخخخ. من عمراً با ظرف شستن و گردگیری آشتی نمیکنم. خدا منو به راه راست هدایت کنه که تا هنوز تابستونه و ساعت کاریمون کم، یه مقداری به اوضاع درب و داغون این خونهمون برسم و از این حالت کپکزده خارجش کنم. بلند بگو آمین!
۹۲/۰۵/۲۲