استقلالطلبی پسرک
خوب اوضاع همچنان خوب نیست و اضطراب ادامه پیدا کرده و بعد از مدتها که شبها خوب میخوابیدم دیشب وسط شب با تپش قلب بیدار شدم و تا صبح ناآروم خوابیدم. البته شاید به خاطر این باشه که دیروز زیاد قهوه خوردم.
رئیس اصرار داره من را بفرسته یه ماموریت خارج از کشور یه کشور درپیت که اصلا علاقهای ندارم برم اما نمیخوام هم بگم که نمیرم. سازمان هم موافق نیست. رئیس همچنان اصرار داره. امیدوارم که مخالفت سازمان تاثیر داشته باشه و من معاف بشم از این ماجرا.
یه تعطیلات بلند مدت نیاز دارم. مسافرت و استراحت و پسرک هم درس و مشق نداشته باشه. واقعا نیاز دارم.
اون همکار جدید دردسرسازمون جابهجا شد و از اینجا رفت. علیرغم اینکه از رفتنش خوشحال شدم، اما دلم هم براش تنگ شده :) حداقل میشد دو کلمه باهاش حرف زد. این همکارهای فعلی که فقط غر زدن و ناله زدن بلدند. دیگه تقریبا از اتاقم بیرون نمیرم که نخوام باهاشون حرف بزنم.
پسرک شدیدا داره برای خونه مامانم رفتن و اونجا موندن مقاومت میکنه. در آستانه نوجوانی، استقلال میخواد و دلش میخواد خونه خودمون باشه و زمان خودش را داشته باشه. درکش میکنم. به خصوص که اخلاق بابام را هم میدونم و احتمالا دلیل اصلیش برای اینکه نمیخواد بره اونجا گیر دادنهای ممتد بابامه. اما هنوز اینقدر عاقل نیست که بتونم بهش اعتماد کنم و توی خونه تنهاش بذارم. فکر کنید اولین باری که در مورد احتمال تنها موندن توی خونه بهش گفتم، گفت خیلی هم خوبه و نهار هم برای خودم نیمرو درست میکنم و کلید هم بهم بدید که میخوام برم بیرون و بیام بتونم! یعن یه پلن ساده که شامل تو خونه موندن باشه نداره!
نمیدونم چکار کنم اما از حالا میگه که من میخوام تابستون خونه بمونم. حالا پسرک به کنار. پسرچه را که اصلا نمیتونم توی خونه با اون تنها بذارم. یعنی اگه پسرک بمونه هم باید پسرچه را ببریم خونه مامانم. ذهنم خیلی درگیره. نمیدونم چکار باید بکنم.
خیلی دلم میخواد رژیم و ورزش را شروع کنم دوباره. خیلی خیلی خیلی.
بالاخره یک کمی بارون اومد و هوا سرد شد. اما چه فایده. خیلی کم و خیلی دیر.
خیلی عجیبه اما دلم برای رخوتی که دوران قرنطینه کرونا دچارش شده بودیم تنگ شده. باز هم دلم میخواد زندگی همون قدر آهسته میشد. از این سرعت و دوندگی زیاد دارم دیوونه میشم.
راستی توی این پست گفته بودم که قراره ازمون تقدیر کنند! فکر کن چه تقدیری کردند. یه تقدیرنامه دادند و بعد هم گفتند باید بیشتر کار کنید!:) خیلی تاثیرگذار بود.
بزار امتحانی خونه بمونه همه ما این روزها رو داشتیم و خونه پدربزرگ مادربزرگ نرفتیم