همکار عزیز
به طرز عجیبی همه چیز خیلی شلوغه این روزها. همکار مستقیمم به خاطر اینکه بچه هاش از فرنگ اومدند تق و لق و یکی در میون مییاد. بدبختی داریما. یا خودش میره فرنگ یا بچههاش مییان! میدونم خیلی چیپ و خالهزنکم اما خداییش خیلی اذیت شدم این یک ساله. هفته پیش من سه روز نبودم. وقتی اومدم با یک کوه کار تلنبار شده مواجه شدم که خوب کارهای خودم بودن و چشمم کور باید انجام بدم. اما بدیش این بود که همکار نازنین درست همون روز اومدن من جیم زده بود و همون روز یه جلسه بسیار سنگین بود که بنده اصلا در جریان جزئیات مسئله نبودم و باید همه چیزش رو هندل میکردم! میدونم که نباید زورم بگیره اما چه کنم که میگیره. توی دفتر ما اگر ما 10 تا خدمت مختلف به مراجعه کننده ارائه میدیم 6 تاش کاملا به من تفویض شده. راستش من اون اولی که اومده بودم اصلا احساس نمیکردم که اینها کامل به من تفویض شده و حس میکردم فقط دارم یاد میگیرم چون رئیسمون هم توی روز اول خیلی تأکید کرد که ما تیمورک برامون خیلی مهمه و میخوایم که همه از کار هم سر دربیارن و اگه یکی نبود بقیه جورش رو بکشن و اینا. من هم خر! هی خودم سعی کردم همه کار رو یاد بگیرم. اما متأسفانه کار به جایی رسید که من همه کار رو یاد گرفته بودم پس همهاش وظیفه من بود! ای داد بیداد! یه سری کار جدید هم که با ورود به دفتر برای من تعریف شده بود که اونها لزومی نداره بقیه ازش سر در بیارن. در اون مورد تیمورک نداریم و کلا اعتقادی بهش نداریم. اصولا ما به روح اعتقاد نداریم ظاهرا.
آره داشتم میگفتم که من مسئول 60 درصد خدمات دفتر شدم و از 40 درصد باقیمانده 20 درصدش مال همکار مستقیم و 20 درصد بقیه هم بین دو تا همکار دیگه که از نوع نخودی هستند تقسیم شده. حالا این همکار مستقیم این 20 درصد خودش رو هم به بهانه بچههای خارجنشینش هی میپیچونه! ای بدبختی! مثلا شب عید بود و من خودم خیییییلی سرم شلوغ بود. بعد همکار گرامی کاری که خودش 1 ماه تمام همه کارهاش رو تعطیل کرده بود بابتش نصفه کاره ول کرد و رفت خارج. بعد ظرف یه ربع یه سری توضیحات به من داد در حد اینکه یه ورق کاغذ داد دست من گفت این عددها رو بخون من بزنم تو اکسل. بعد به رئیس گفت که این خانم آذردخت در جریان همه چیز هست من همه چیز رو براش توضیح دادم فردا روز که قراره برین برای رئیس بسیار بزرگ توضیح بدین این میاد توضیح میده! ای داد بیداد! من به ریش بابام خندیدم که در جریان مسائلم. بعد قرار بود ما اطلاعات رو توی یه سایتی وارد کنیم و نهایتا کانفیرم کنیم. این همکار گفت که من اطلاعات رو وارد کردم (از روی همون اکسل که من عددهاش رو خونده بودم و اون چک کرده بود که همونها توی اکسل خورده) منم خودم سرم شلللللوغ اما روی تجربه قبلی که هر چی گندهکاری میشد میافتاد گردن من بدبخت، رفتم نگاه کردم دیدم عددها با اون چیزی که توی اکسل هست (و روی کاغذها) متفاوته. از اونجایی هم که دوره آموزشی! خیلی کامل نبود مطمئن نبودم که حالا اینا اشتباهه واقعا یا اینکه از عمد اینجوری زده عددها رو. به همکار ایمیل زدم جواب نداد. توی تلگرام نوشتم اصلا نگاه نکرد. شب عید هم بود و من میخواستم از فرداش خیر سرم مرخصی باشم که مرخصیهای بیصاحابم نسوزه! خلاصه فرداش هم پا شدیم اومدیم دیدیم همکار اصلا تلگرامش رو هم نگاه نکرده. دیگه ناچاری رفتم پیش رئیس و گفتم آره اینجوریه. اجازه میدین من درستش کنم؟ رئیس نگاه کرده و گفت آره عوضشون کن. خلاصه من عوض کردم ولی کانفرم نکردم و ایمیل زدم به همکار که ببین من اینا رو عوض کردم حواست باشه. آقا یکی دو روز بعد که دیگه من رفتم مرخصی دیدم ایمیل زده به من و سیسی کرده واسه رئیس که آره تو این عددها رو خوندی من زدم تو اکسل پس چرا این ایرادا هست؟ بعدم شیش تا علامت تعجب! ای بابا دوباره من بدهکار شدم!
منم جوابش رو دادم و سیسی کردم به رئیس که عزیزم من خوندم تو چک کردی که تو اکسل همین هست یا نه. اما الان عددهای اکسل که ایراد نداره. عددهایی که تو سایت زدی ایراد داره و اون قسمت سایت رو بنده روحم هم خبر نداره.
خلاصه کشش ندیم. تازه خودش هم یه ایراد دیگه پیدا کرد و عددها کانفرم شد. اما بعد از عید که اومد دوستمون با توپ پر اومد و طلبکار! حالا حرف من کلا اینه که حالا 60 درصد کار رو دادین به من (اون هم کارهایی که پیگیری داره و استرس و بدبختی) چشمم کور انجام میدم میخواستم اون کار بیاسترس قبلی رو به بهانههای واهی ول نکنم. اما خدا وکیلی اون 20 درصد خودت رو خودت انجام بده. چرا فقط به من که میرسه یاد تیمورک میافتین؟ الان هم من دو روز رفتم مسافرت دوباره تا برگشتم یه خروار کار ریخت سر من و خودش نیومد که چی؟ من مریضم. بعد صبح زنگ زده با صدای شارژ و خوشحال که کوچکترین نشانهای از مریضی نداره یه لیست کار جور کرده که این اینجاست و اون اونجا. ایش بهش.
خلاصه که این روزها هم من دارم به جای دو الی سه نفر کار میکنم و سر کار سرم بسیار بسیار شلوغه.
توی خونه هم به همچنین. راستش الان دیگه وقتش نیست بگم چرا. انشالله به زودی در اون باره هم مینویسم. فعلا.