تعطیلات نوروز 96
خوب بعد از پروژهی پوشک تعطیلات عید بود. امسال به خودم قول داده بودم که از تعطیلات خیلی استفاده ببرم. کلی برنامه ریختم که خدا رو شکر به همش رسیدم. کلی با پسرک کیف کردیم. کلی رفتیم گشتیم و خیلی خوب بود. مسافرت نرفتیم اصلا و حتی شهر مادر همسرجان هم نرفتیم چون نمیدونم گفتم یا نه که خونهاشون یه حادثهای براش پیش اومده بود و فعلا ساکن شهر میانی بودن توی خونهای که برادر همسرجان خریده. خلاصه که توی همون شهر خودمون و شهر میانی کلی خوش گذروندیم. فقط بدیش این بود که شروع کار بعد از این خوشگذرونی خییییلللللی سخت بود!
من برام خیلی مهمه که خاطرات پررنگ از بچگی پسرک براش بسازم. خودم از دوران کودکی وقتی که همسن پسرک بودم خاطرات پررنگی دارم. دلم میخواد روتینهای دلچسبی براش بسازم که توی ذهنش بمونه. حالا ذهن اون رو نمیدونم اما توی ذهن خودم خاطرات خیلی خوبی مونده! مثلا یه روز با هم رفتیم پارک و رفتیم بستی اسکوپی خریدیم. بعد یه بارون بهاری ملویی هم میاومد و خیلی خیلی هوا متبوع و قشنگ بود. بعدش پسرک همبرگر خواست و براش خریدم. دو دفعه هم سوار اتوبوس شدیم با هم که اون هم آرزوی بزرگش بود! دفعهی اول اینقدر یک بند توی اتوبوس حرف زد و سوال پرسید که همهی کسایی که اطرافمون نشسته بودند هم کلافه شده بودند و هم خندهشون گرفته بود. کلی هم پارک پردمش که دیگه آخرهای کار خودش از پارک خسته شده بود! با هم نون و شیرینی پختیم و علاوه بر اینکه اعصاب من رو له کرد خودش کلی کیف کرد!
کلا دارم سعی میکنم خودم با پسرک وقتهای با کیفیت بگذرونم (البته بگذریم از ماه رمضون که متأسفانه خیلی بیحوصله بودم و کلی از خط قرمزهای تربیتی که تعیین کرده بودم رو زدم شکستم و خیلی بابتش عذاب وجدان دارم) چون از همسرجان نمیتونم همچین انتظاری داشته باشم. عقب بودن طرز تفکر اون نسبت به بچهداری از حد یه نسل و دو نسل گذشته و واقعا خیلی عقب مونده فکر میکنه. معتقده نباید به بچه هیچ محبتی کرد چون بچه لوس میشه و میخواد روش بابا و مامان خودش که هنرشون فقط بچه درست کردن و بعد هم تا 18 سالگی به زور کتک و داد و بیداد بزرگ کردنش و بعد یه تیپایی زدن و بیرون کردن از خونه بوده را پیاده کرد! به خدا که هر پنج تا پسر همین جوری بزرگ شدن و بعد همهی کارشون به عهده خودشون و خانواده زنشون بوده! اینقدر این روزها خسته و ناامید از اصلاح ارتباطمون هستم که خدا میدونه. خلاصه اینکه باید خودم هم مسئولیت وظایف خودم رو به عهده بگیرم و در عین حال آسیبهایی که رفتارهای اون به پسرک میزنه رو هم جبران کنم و این بار سنگینیه برای من که بخش عمدهای از وقتم رو شغلم پر کرده.
فقط این وسط هر کی به برنامهریزیهام به پیدا کردن بچهی دوم بخنده خیلی خیلی حق داره!