باز هم چندگانه!
سه شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۳، ۰۷:۳۹ ق.ظ
1- هوای دیروز تا حدود زیادی حالم رو خوب کرد. بعد از مدتها یه هوای تمیز و بدون دود واقعا عجیب و غریب بود. هر چند که باز هم خبری از بارندگی نبود. خیلی نگران وضعیت خشکسالی کشور هستم. همش نگران آینده بچههایی هستم که به دنیا میآیند. یعنی اگر فقط یه انگیزه برای مهاجرت از این مملکت برام وجود داشته باشه اوضاع زیست محیطی و خشکسالی پیش روئه. خدا به دادمون برسه. تو رو خدا هر جوری میتونید توی مصرف آب صرفهجویی کنید و دیگران را هم تشویق کنید.
2- یه همکاری داریم که دوبار تا حالا ماشینش رو دزد برده و هر دوبار هم پیدا شده. خیلی هم آدم خوشقلب و با ادبیه. اینقدر امروز خوشحال شدم وقتی گفت ماشینش پیدا شده. پیش خودم گفتم حتما انرژی مثبتی که به دیگران میده اینطوری بهش برمیگرده که اگر هم مشکی براش پیش بیاد حل میشه. هر چند که حالت بهترش اینه که اصلا برای آدم مشکل پیش نیاد. اما خوب، امروز هر جا میری صدای خندههای این آقای همکار مییاد. اگر ماشینش گم و بعد پیدا نمیشد که اینقدر خوشحال نمیشد!
3- از بین این شبکههای اجتماعی جدید که روی موبایلهاست من با هیچ کدوم ارتباط برقرار نکردم. اصلا خوشم نمییاد. چیزهایی که توش همخوان میشه که مال هزاران هزار سال پیش گوگلریدر خدا بیامرز و بعدش افبی هست. اون گروههای دوستانه و خانوادگی و غیره هم که دیگه نگو. محل غیبت و ایجاد سوتفاهم و غیره. تازه من نمیدونم اینهایی که اینهمه وقت صرف این گروهها و غیره میکنند کی وقت میکنند به کار و زندگیشون برسند؟ اما چند روزی هست که به اینستاگرام خیلی علاقهمند شدم. خوبیاش اینه که میتونی خودت محتوا را طبق سلیقهات انتخاب کنی. یه جورهایی مثل گودر. تازه سلبریتیها هم توش هستند. پایه کار هم که عکسه. خلاصه که خیلی خوبه. هنوز نتونستم خوراک کاملی برای دنبال کردن فراهم کنم. اما خوب چیزهای خوبی پیدا کردم. اما همین یه سرگرمی رو هم پسرک نمیتونه بهم ببینه. تا ببینه گوشی دستمه مییاد به زور میگیره. دو تا الو الو میکنه بعد هم گوشی رو پرت میکنه اون طرف. اصلا هووی منه این پسر!
4- پسرک خیل کتک میزنه! فکر کنم خشونت هم میتونه ژنتیک باشه. آخه همسرجان من و کلا خانوادهاش نوازش و مهربونی توی قاموسشون تعریف نشده. مثلا اگر خیلی بخواد به من محبت کنه یه نشگون ازم میگیره. پدرشوهر پیرمردم هم اگر بخواد به مادرشوهر مهربونی کنه یه پسگردنی بهش میزنه (باور کنید) بعد من فکر میکردم اینها اینجوری یاد گرفتند. اما حالا پسرک مییاد بیهوا یه نشگونی، گازی، کتکی به آدم میزنه بعد با عشق و محبت سرش رو میزاره توی بغلت و محل آش و لاش شده رو نازی میکنه. آخه این که دیگه کتک زدن رو یاد نگرفته! فکر کنم ژنتیکیه! بعد تازه جالبش اینجاست که فقط و فقط خانمها را گاز و نشگون میگیره (یعنی من، مامانم و خواهرم) در مورد آقایون فقط مو میکنه! راستی میدونستید آقایون روی موهاشون خیلی حساسند؟ یعنی هیچ چیز نمیتونه همسرجان من را اینقدر عصبانی کنه که مو کندن پسرک میکنه! خلاصه که این خشونت پسرک شده یه معضل.
5- برای خونمون هنوز مستأجر پیدا نشده. ای بابا!
پینوشت: میخواستم در مورد این گرمای بیموقع هوا و شکوفه دادن درختها هم توی بند یک بنویسم که یادم رفت. این هوایی که از پانزده بهمن داریم قبلا پانزده فروردین هم نداشتیم. تمام درختها و بهژاپنیها و یاسها گل دادهاند. این یعنی بهار قراره طولانی بشه یا تابستون؟ امیدوارم بهار زود جاشو به تابستون نده!
۹۳/۱۱/۲۸