دلم میخواد بنویسم اما مطلب خاصی ندارم که ازش بنویسم. با همسرجان هم همین مشکل را دارم. اون هر روز که مییاد خونه یه عالمه حرف داره که بزنه اما من نمیدونم چرا هر چی فکر میکنم چیزی به ذهنم نمیرسه که بگم! حس میکنم خیلی کسلکننده هستم! اما واقعاً اتفاقی نمیافته توی روزهام که بخوام بنویسم. یه موقعی کلاس زبان میرفتم و هر بار که میرسیدیم توی کلاس مربی اصرار داشت اتفاقاتی که اون روز برامون افتاده رو به انگلیسی تعریف کنیم و خوب من هیچی به ذهنم نمیرسید که تعریف کنم! هیچ اتفاقی نیفتاده بود خوب. حالا هم همینطوره. روزهای عادی که نه بیرون رفتیم و نه کار خاصی کردیم، حرفی برای گفتن نیست.
خوبه یه کمی از حال و هوای بارداری بگم. خوب، سنگین شدم، از روی زمین بلند شدن برام سخته. عصرها پاهام حسابی ورم میکنه و راه رفتن روشون دردناکه، معدم اکثر شبها سوزش داره، بسته به غذایی که میخورم گاهی اوقات کمتر و گاهی اوقات بیشتر (غذاهای تند و پرادویه دشمن معدهمه)، همچنان از چایی خوشم نمییاد و خیار حالم رو بد میکنه. داشتم فکر میکردم نکنه این حالات بعد از اتمام بارداری باقی بمونه؟ شبها یک بار باید بیدار شم برم دستشویی! تقریباً هر یک ساعت یک بار بیدار میشم و دنده به دنده میشم. اما اگر زود نخوابیده باشیم خیلی مشکل بیخوابی ندارم اما کلاَ خوابم خوب نیست. یعنی حین خواب بدنم کوفته میشه و نفسم تنگ و صبحها که بیدار میشم خوشحالم که شب تموم شده.
دیشب اولین بارون پاییزی امسال توی شهرمون اومد. خیلی اوضاع بارندگی اینجا خرابه. خدا بهمون رحم کنه. حسابی خشکسالیه امسال. امروز هوا خیلی لطیف شده بود.
نینیجان هم خوبه. مدل تکون خوردنش عوض شده و دیگه کمتر پیش مییاد لگد بزنه. بیشتر جابهجا میشه و میچرخه. دلم میخواد ببینمش. دلم میخواد برم سونوی سهبعدی. شاید رفتم.
یکشنبه رفتیم و یه کمی خورده ریز دیگه واسه سیسمونی خریدیم. بالاخره صندلی ماشین هم خریدم. یه مدل نسبتاً خوب و ایمن. 300 هزار تومن فقط برای صندلی ماشین! البته در مقایسه با همکارم که یه کالسکه چیکو خریده 2میلیون و 600 خیلی هم خرج عجیبی نکردم. خیل هزینه لوازم بچه بالاست. تازه آدم مطمئن هم نیست که استفاده میشن یا نه.
متأسفانه آشپزخونهمون سوسک پیدا کرده! فکرش خیلی خیلی عصبیام میکنه. شبها پیداشون میشه و روزها نیستند. دلم نمیخواد شبها برم توی آشپزخونه و ببینمشون. فکر میکنم از فاضلاب مییان چون یکی دوبار توی دستشویی هم از همون سوسکها دیدم. عذاب وجدان هم رهام نمیکنه فکر میکنم به خاطر اینکه این مدت به اندازه قبل به نظافت خونه نرسیدم اینجوری شده. نمیدونم چیکار کنم. فعلاً رفتم از این خمیرهای سوسککش امحا خریدم. نمیدونم مؤثره یا نه. خیلی خیلی ناراحتم. به خاطر شرایطم هم نمیتونم از حشرهکش استفاده کنم.