از شنبه تا حالا اینترنت محل کار قطع بود. در نتیجه پست شنبه الان پابلیش میشه.
حسابی عزا گرفته بودم برای کارهای خونه. مسخرهاش هم اینه که وقتی به هر کی میگی میگه شما که تازه عروسی کردید خونهتون تمیزه! آیا یک سال و هشت ماه تازه میباشد؟ آیا گرد و خاک و کثیفی سرش میشود که وسایل تازه عروس و داماد نفوذ نکند؟! البته باید ذکر کنم که این ماجرای عید و خونه تکونی برای من یه جورایی مسخره است و فکر میکنم که حالا کی گفته که باید حتماً تا آخر اسفند کارها را کرد و میشه بعداً هم کرد و اینا ولی تا آدم یه دِد لاین نداشته باشه که به کاراش نمیرسه. یه سری کارها هم هست که اگه به بهانه عید نباشه آدم انجام نمیده. کارهای تکنفره را تا جایی که خودم میتونستم انجام دادم و موند کارهای دو نفره که واقعاً از پسش برنمیاومدم. هر چی به همسر جان که دائم شیفته. هر چی هم گفتم یه روز مرخصی بگیر میگفت اصلا مگه چیکار داری و اینا که چیزی نیست و همه را 29ام انجام میدیم!!! از اون طرف خونه مامانم و مامانش هم اجازه حتی یک جمعه توی خونه بودن را بهمون نمیداد. حسابی کلافه شده بودم.به همین دلیل بنده یک بار قاطی نمودم و مقادیر متنابهی اشک هم فشاندم که هیچ کی به فکر من نیست و من کارمندم و زورم نمیرسه و گیرم هم که کارگر بگیریم اون که نمیتونه تنهایی میز نهارخوری و بوفه و کاناپه جا به جا کنه و تازه منم که هر روز سر کارم و مرخصی هم ندارم و شما منو درک نمیکنید و یه روز جمعه هم مال خودم نیست. تازه این همه امتحانهای گوناگون هم که همش انداختن جمعهها.نتیجه این شد که قرار شد جمعه مامان اینا بیان خونه ما و خلاصه همسر را بندازیم توی رودرواسی و وایسیسم به کارکردن.صبح جمعه بنده بلند شدم و بالاخره بعد از این یک سال و هشت ماه همسر جان را وادار کردم که یخچال-فریزر را جابهجا کنه که بتونم همه کشوها را به راحتی در بیارم. فکرشو بکن، من جامیوهای را تا به حال در نیاورده بودم چون در یخچال وقتی سر جاش باشه به کابینت گیر میکنه و کامل باز نمیشه و دو تا از کشوهای جامیوهای اصلاً در نمییاد و بقیه قفسهها و کشوها بهزور درمیان و من طی این دو سال با مرارت فراوان هی اینا رو در میاوردم چون همسرجان یا نبود و یا حالشو نداشت که یخچال-فریزر ساید بای ساید گنده رو جابهجا کنه. نتیجه اینکه بنده از توی جامیوهای دمب گیلاسهای عروسمون را درآوردم! هه هه!همسرجان را هم با سلام و صلوات راهی تمیزکردن حمام کردیم که با یک عالمه غرغر بالاخره حموم را تمیز شست و کفش رو هم جرمگیر ریخت و سابید. کاری که با قدرت دست اون سه سوته انجام شد اما اگه من میخواستم بکنم کلی طول میکشید. بعدش هم شروع کردیم به شستن دیوارهای آشپزخونه و... که مامان اینا اومدن. با کمک اونها هم پردهها را بازکردیم ریختیم تو ماشین و مبلها را جابهجا کردیم و فرشها رو چرخوندیم و شیشهها را شستیم و پردهها رو نصب کردیم و کف آشپزخونه رو شستیم و لوستر رو پاک کردیم و یه سری خوردهکاری دیگه. خلاصه اینکه تا حد زیادی کار انجام شد. خدا رو شکر.همسر جان هم حسابی در جو کار قرار گرفته بود و خداییش خیلی کمک کرد. دستش درد نکنه.