آذردخت

اینجا وبلاگ یک آذردخت است

آذردخت

اینجا وبلاگ یک آذردخت است

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رژیم 5:2» ثبت شده است

امروز بی‌سحری شدیم. روزها من ساعت می‌گذارم برای بیدار شدن اما همسرجان هم موبایل خودشو می‌زاره. ساعت من 10 دقیقه زودتر از موبایل همسرجانه و معمولا من با همون ساعت بیدار می‌شم می‌‌رم دنبال آماده کردن غذا. حالا دیشب همسرجان گفت من موبایلم شارژ نداره نمی‌ذارم. منم گفتم اوکی من با ساعت خودم بیدار می‌شم کاری به تو ندارم. بعد هم سحر خیلی شیک و مجلسی ساعت رو خاموش کردم و خوابیدم! با صدای اذان بیدار شدم همسرجان رو صدا زدم که ببین چی شد!
کلا هر سال یه شب باید اینجور بشه. حالا امروز رو هم بی‌سحری بگیریم ببینیم می‌تونیم یا نه. امروز از اون روزهاست که فقط باید طی بشه بره. امیدوارم که زودتر به آخر برسه.
هفته آینده ما رو تعطیل کردند. اگر بعد از ماه رمضون بود خیلی بهتر بود بیشتر فاز می‌داد اما همین هم غنیمته.
یه عالمه از این پیج‌های چالشی توی اینستا پیدا کردم که از 20 تا 30 کیلو کم کردن. خیلی دلم می‌خواد من هم همت می‌کردم. فعلا تو ماه رمضون هی وزنم متغیره. می‌دونم که کاهش وزن ماه رمضون هم قابل اعتماد نیست چون آب بدنه که کم می‌شه. اگه به کاهش وزن ماه رمضون اعتماد کنم باید 10 کیلو کم کنم که به وزن باربی برسم. اگرنه 12 کیلو. اما واسه حالتی که به نسبه از خودم راضی باشم کم کردن 5 تا 7 کیلو هم کفایت می‌کنه. من یه موقعی خودم رو از 68 کیلو رسوندم به 58. خیلی خوب بودم. دوران عقدم هم به 58 رسیدم و خیلی از خودم راضی بودم. اما در حالت‌های نرمال روی 63 بودم و خیلی هم بد نبود. الان هم تارگت رو می‌ذارم روی 63. قبل از ماه رمضون 70 بودم. الان هم هی روی 69 تا 68 تلورانس دارم. خیلی دلم می‌خواد دوباره همت کنم و یه رژیم سفت و سخت بگیرم. اما نمی‌شه. یعنی جونشو ندارم که برای خودم یه غذا بپزم برای همسرجان و پسرک یه غذای جدا. بعد انقدر خسته‌ام که حس انرژی صرف کردن واسه اینکه کنترل کنم چی می‌خورم و اینا رو هم ندارم. ورزش هم که دیگه هیچی. من اوندفعه که وزن کم کردم خیلی پیاده‌روی می‌کردم. توی دوران عقدم هم که تفریحمون با همسرجان پیاده‌روی بود. زمانی هم که وزنم کنترل بود زیاد پیاده‌روی می‌کردم و روی تردمیل هم می‌رفتم. اما الان جون و وقتش رو ندارم. اما اینها بهونه‌است. اگه می‌خوام خوب بشم باید تلاش کنم. از اول امسال که فورسم رو گذاشته بودم روی کاهش وزن سعی کردم از این متدی پیروی کنم که می‌گه هیچ وقت گرسنه نمونید. اما خوب موفق نبودم. چون میان‌وعده رو می‌خوردم به هوای اینکه گرسنه نمونم. بعد وعده اصلی رو هم می‌خوردم!نتیجه اینکه عوض لاغر شدن چاق شدم به سلامتی!
حالا با یه رژیم جدیدی آشنا شدم به اسم 5:2 که اساسش اینه که 5 روز هفته رو کالری تثبیت یا کاهش ملایم می‌خوری (مثلا 1500 تا 2000) بعد دو روز در هفته رو 500 کالری می‌خوری فقط. اون دو روز انتخابش دست خودته که چه روزهایی باشه. و مایعات بدون قند و چربی هم آزاده. اما خوب 500 کالری خیلی سخته. اگه بخوای یه وعده دست و حسابی بخوری فقط یه وعده غذا می‌شه. مثل اینکه مثلا روزه بدون سحری بگیری اما آب و چای و اینا بخوری. دارم وسوسه می‌شم وارد این سیستم بشم.

×××××××××××××××××××××××

ماشین خریدم. یه پراید مشکی مدل 91. این روزها مشغول آموزش رانندگی‌ام. برای مستقل شدن لازمه که رانندگی یاد بگیرم و کم‌کم به فکر افتادم که پسرک رو با خودم بیارم مهد محل کارم. اما برای اینکه جرئت کنم با پسرک تنها پشت ماشین بشینم باید خیلی مسلط شده باشم و متأسفانه واقعا من تو رانندگی خیلی خنگم. البته اگه بهم بگن راه صاف رو برو مشکلی ندارم‌ها. اما به قول همسرجان هیچ درکی از ابعاد ماشین ندارم. اصلا بلد نیستم ماشین رو درست و حسابی پارک کنم و در بیارم. بیرون آوردن و گذاشتن توی پارکینگ هم که واویلا! کلا معذورم. تازه دیروز هم در شاگرد را مالیدم به در پارکینگ اون هم در حالتی که همسرجان داشت فرمون می‌داد بهم!
خیل دوست دارم راننده خوبی بشم. خیلی خیلی دوست دارم که دست فرمون خوبی داشته باشم. در عین حال حوصله تمرین هم ندارم. دوست دارم زود یاد بگیرم. اما چه کنم که خنگم، خنگ!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۵ ، ۱۵:۳۷
آذر دخت