ویزیت هشت ماهگی
يكشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۲، ۰۵:۱۶ ق.ظ
امروز دوباره دارم اول صبح مینویسم بعد تا عصر دوباره دلم میخواد بنویسم. اما طوری نیست!
دیروز نوبت دکتر داشتم. همسرجان شیفت بود که از یکشنبه هفته قبل کلی هماهنگ کرده بود و قرار بود یه نفر بره به جاش که طبق معمول صبح دیروز زنگ زده بود که من نمیتونم برم و خودت برو! خیلی همکارهای گلی داره همسرجان! خلاصه دیگه هماهنگ کرده بود که دیر بره. قرار بود سرویسکار پکیج هم بیاد برای راهاندازی که اون رو هم کنسل کرد و انداخت به امروز. پارسال پکیجمون دو سه بار خود به خود فشارش میافتاد و بعد روشن نمیشد یا اینکه آب از زیرش میداد. گفتیم امسال که نینیجان هم مییاد انشاالله ریسک نکنیم و بیاد یه سرویسش بکنه.
رفتیم دکتر و خدا رو شکر همه چیز خوب بود. البته تا اونجایی که چک کرد. نمیدونم چرا این دکتر من خودش سونوگرافی نمیکنه. این طور که شنیدم اکثر متخصصهای زنان هم هر جلسه سونو میکنند اما دکتر من فقط جلسه اول برای تأیید بارداری و جلسه دوم برای دیدن قلب سونو کرد و بعدش دیگه سونوها رو میفرسته بیرون. اما خوب قلب نینیجان را گوش دادیم که یه کمی صداش فرق کرده بود به نسبت قبل و قویتر شده بود اما از بسکه وول میخورد هی گم میشد صداش و بعدش هم فشار که خوب بود و بعدش هم وزن که این دفعه هم دو کیلو اضافه شده بود. دیگه برام فلش رو به بالا نزد! خوشحال شدم. اما خوب قبلاً هم گفتم که وزنم شده یه عدد نجومی! دلم نمیخواد بنویسمش! از اولی که برام کارت پر کرده خانم دکتر تا حالا 11.6 کیلو اضافه کردم. امیدوارم این دو ماه آخر هم دیگه خیلی زیاد نره بالا تا انشاالله بعد از زایمان یه گلی به سرش بگیرم!
این دفعه بهم گفت که سه هفته دیگه بیا. ازش پرسیدم سونو نمیخواد که اولش گفت نه. بعدش یه کمی فکر کرد و گفت حالا خواستی هم یه سونو برو تا دفعه دیگه که میآیی. همسرجان خیلی اصرار داره که بریم. اون مشکلش تعیین مجدد جنسیته! اما من فقط نگران سلامتی نینیجانم! هی فکرهای احمقانه و دیوانهوار به سرم خطور میکنه و هی استرس میگیرم در حد تیمملی! خدایا نینیجانم سالم باشه. خواهش میکنم.
به خانم دکتر گفتم که برم سونو سهبعدی که گفت نه لازم نیست. گفتم نگرانم. گفت چه فایده؟ حالا اگه خدا نکرده چیزی هم توی سونو مشخص شد چیکار میخوای بکنی؟ بزار بیاد خودش.
بعدش هم گفت الان روزی نیمساعت پیادهروی داشته باش و از سه هفته دیگه که وارد ماه نهم میشی روزی یک ساعت. امیدوارم بتونم برنامه رو جور کنم. دیگه اینکه گفت اگر طی این سه هفته علائم زایمان داشتی برو فلان بیمارستان که امکانات نوزادانش بهتره. اما اگر بعداً شد هر بیمارستانی که خواستی (از بین اون دوتایی که خودش میره) میتونی انتخاب کنی. البته من کلاً تصمیم دارم برم همین بیمارستانی که الان گفت.
دیگه بعدش اومدیم بیرون با همسرجان. اونم که عجله داشت و حسابی تند رانندگی کرد. راستی دیروز بالاخره یه بارون حسابی اومد توی شهرمون و حسابی هوا تمیز و محشر شده بود. خیلی خیلی هوا عالی بود. یه کمی خنک شده اما خوب من همچنان دمای بدنم بالاست و این خنک شدنها بهم کارگر نیست. خلاصه همسرجان من رو رسوند خونه و خودش با حدود 3 ساعت تأخیر رفت سر کار. من که نمیدونم اصلاً با این تأخیر چیزی دستش رو میگیره یا نه.
اومدم خونه مادر همسرجان زنگ زد. در مورد دکتر پرسید و اینه همه چیز خوب بود یا نه. پرسید سونوگرافی نکرد که گفتم نه! فکر کنم همسرجان پیش اونها هم ابراز نگرانی کرده از عدم اطمینان از جنسیت نینیجان! ها ها!
از دیروز تا حالا نینیجان دوبار سکسکه کرده، یعنی یه سری حرکات ریز متناوب احساس میکنم که فاصلهشون یکسانه. مثل لگد زدن خیلی خفیف با بسامد ثابت که فکر کنم سکسکه کردن باشه. فسقلی عزیزم!
دیشب خیلی ناراحت بود. خودم حس میکردم. من دیروز خیلی خیلی نفخ داشتم و معدهام ناراحت بود. بعد آخر شب در حالت نشسته و ایستاده دیگه نینیجان تکونهای خیلی محکمی میخورد و یه جوری با خشم جابهجا میشد. تا دراز کشیدم بهتر شد و بعد ناخودآگاه خوابم برد. ساعت نه بود که خوابیدم و یازده و ربع همونجا روی مبل بیدار شدم. حسابی هم سردم شده بود. دیگه بلند شدم و مسواک نزده رفتم خوابیدم. شب هم که همسرجان اومده بود من اصلا اصلاً نفهمیده بودم. توی شب بیدار شدم دیدم خوابیده کنارم!
حالا باید نوبت بگیرم برای سونو. احتمالاً هفته دیگه میگیرم. خدا کنه همه چی خوب باشه. خدا کنه.
توی مطب دکتر یه خانمی بود که سر حرف رو باهام باز کرد. گفت من بارداری قبلیام دو قلو بود هر دو تا پسر. از وسط بارداری بهم گفتندکه یکیشون درست تغذیه نمیشه و رشد نمیکنه. هفته سی و چهار هم بودم که حرکتشون کم شد و اورژانسی سزارینم کردند. همون که درست رشد نکرده بود بعد چهار روز نموند. اما قل دوم سالم بود و الان سه سالش بود. حالا دوباره باردار بود. سه ماهش بود و باز هم دو قلو! خیل سخته که آدم همچین تجربهای داشته باشه و باز هم نگران تکرارش باشه! اما خانمه روحیهاش خیلی خوب بود. خوش به حالش. امیدوارم این بار همه چیز خوب پیش بره و هر دوتاشون به موقع و سالم به دنیا بیان.
۹۲/۰۸/۱۲