آذردخت

اینجا وبلاگ یک آذردخت است

آذردخت

اینجا وبلاگ یک آذردخت است

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

تعطیلات دلنشین

شنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۲، ۱۱:۳۷ ق.ظ
امروز پنجمین روز تعطیلیه. اعتراف می کنم که دلم برای محل کارم تنگ نشده و هر شب و هر روز صبح از اینکه نباید برم سر کار خوشحالم. توی خونه بهم خوش می گذره. هنوز فرصت حوصله سر رفتن رو پیدا نکردم بلکه هر روز حسابی درگیرم و سرم شلوغه. یه دنیا کار دارم توی خونه. توی این مدت که اینقدر درگیر بودم و سر کار می رفتم و بعد جنازه می اومدم خونه و وقت نمی کردم به خونه برسم، یه دنیا کار توی خونه جمع شده بود. هر روز می رسم یه ذره شو انجام بدم و از انجام هر کدوم یه دنیا شاد می شم. سعی می کنم روزها نخوابم اما باز هم وقتی شب می شه غصه ام می شه. راستش شب ها خوب نمی خوابم و سختمه. برای همین سعی می کنم که خودم رو خسته نگه دارم تا شب بهتر بخوابم. خیلی شب ها هم تا یه شکم سیر آبغوره نگیرم خوابم نمی بره! خیلی نگران سلامتی نی نی جانم. خیلی! خدای خودت پشت و پناه من و نی نی جان باش. پنج شنبه با همسرجان یه صفایی به خونه دادیم. وای که چقدر همه جا کثیف بود. البته کامل کامل نشد. همش دو ساعت کار دائم کردیم اما هر دوتامون هلاک شدیم از خستگی. من که خوب اوضاعم معلومه. یه نشست و برخاست ساده هم برام سخته. اما همسرجان خیلی سوسوله ها. من اون موقع ها که جوون!! بودم همین کاری که همسرجان پنج شنبه انجام داد و خیس عرق شد و کلی آه و ناله کرد از خستگی، رو به اضافه کارهای دیگه و غذا پختن انجام می دادم و این طوری آه و ناله نمی کردم. اصلاً مگه این یه فسقله آپارتمان ما چی هست که جارو و بخارشو کشیدنش اینقده سخت باشه؟! اما خوب خدا رو شکر که فعلا خونه یه ظاهر آبرومندونه ای پیدا کرده. البته بستگی داره که نی نی جان کی تصمیم بگیرن نزول اجلال کنند. اگر قرار باشه که خیلی دیر کنه باید یه دور دیگه هم تمیز بشه تا موقع زایمان. تازه همین دور اول هم نصفه و نیمه است. قول داده این هفته تمومش کنیم. امروز رفتم پیاده روی. این پنج روز درسته که توی خونه خیلی فعالیت کردم اما برای پیاده روی کردن تنبلی کردم. امروز دیگه با خودم عهد کردم که برم پیاده روی. ساعت دوازده رفتم که هوا خوب باشه. خیلی خیلی مزه داد. سر ظهر خیابون، شلوغ و پر رفت و آمد، زندگی جریان داشت همه جا. آفتاب درخشان و هوا برخلاف انتظار خیلی خوب. بعد از چندین روز که خونه بودم بیرون خیلی دیدنی بود برام. خیلی خوش گذشت. جای همه خالی. تقریباً یه ساعتی راه رفتم. خوب بود. خیلی. هی می گفتم با خودم که باید باز هم از این کارها بکنم. بعد هی یادم می افته که این شرایط کاملاً موقتیه و به زودی همه چیز حسابی عوض می شه و هیچ چیز مثل الان نیست که بخوام براش برنامه بریزم. قبلاً گفته بودم که به فکر هستیم که بریم شهرستان مامان اینا و طبقه پایین خونه اونها ساکن بشیم برای وقتی که من قراره برم سر کار و اونها هوای نی نی جان رو داشته باشند؟ اگه نگفته بودم حالا می گم! بعدش یه مستأجری بود توی این طبقه پایین که قراردادش آخر مرداد تموم می شد و این با مرخصی من مشکل داشت. یعنی یه ماه بعد از اتمام مرخصی من. بعد هی همش نگران این بودیم که حالا باید چیکار کنیم و اینا. خوب، مستأجره کار مهاجرتش درست شده و حالا تصمیم داره که زودتر تخلیه کنه. واسه ما خیلی خوب شد اما خوب چند ماهی خونه خالی می مونه. از طرفی مامان اینا انتظار پیدا می کنند که ما زودتر بریم اونجا و این برای همسرجان سخته. حس می کنم که قبلا گفته بودم که نگرانم اونجا رفتن یه جورایی استقلالمون رو به خطر بندازه. خوب من ترجیح می دم این اتفاق هر چه دیرتر بیفته و دیگه اینکه اصلاً از کجا معلوم با من سال دیگه قرارداد ببندند؟ اگه نبستن و اخراجم کردند چی؟ اونوقت اسباب کشی یه کار پردردسر بیخود می شه! راستی اگه اون کاری که قرار بود برام جور بشه و نشد درست می شد که من این همه نگرانش بودم، با شرایط الان اصلاً به مشکل بر نمی خوردم. راحت می رفتیم اونجا و نی نی جان هم تحت الحمایه خانواده می شد! چقدر اون موقع بیخودی فکر و خیال کردم. هیچ  به هیچ! بازم شکر خدا. همه اینا فدای یه تار موی نی نی جان که ایشالا سلامت می یاد. نه؟ اگه من برم برای زایمان این وبلاگ برای یه مدت نسبتاً طولانی متروک می مونه. من که حتما خیلی وقت نخواهم داشت که بیام سر بزنم. در ضمن کسی از خانواده از این وبلاگ خبر نداره و من اصلاً هم دوست ندارم که کسی اینجا رو بلد باشه پس جلوی اونا من نمی تونم بیام اینجا. به خصوص مامانم که اگه من رو حوالی لپ تاپ ببینه آژیر قرمز می زنه! پس تا اونها دور و برم هستند نمی تونم بیام این طرف ها و بعدش هم خدا می دونه! سعی می کنم زود بنویسم اینجا باز. یادگاری ها رو ثبت می کنم به امید خدا. برام دعا کنید. برای من و نی نی جان.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۹/۲۳
آذر دخت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی