خال پسرک
سه شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۳۷ ق.ظ
دیروز پسرک رو بردیم دکتر پوست. 2 جا!
موضوع اینه که ما هشت ماه پیش که خالش ظاهر شد با متخصص اطفالش که استاد دانشگاه هست مشورت کردیم و اون یه فوقتخصص پوست اطفال بهمون معرفی کرد که رفتیم پیشش و اون گفت مشکلی نیست و حول و حوش 12-13 سالگی باید برای برداشتنش با لیزر اقدام کنید. اینم بگم که در مورد خال پسرک جنبه زیباییش برای من اصلا مهم نیست اما جنبه سلامتیاش چرا. راستش از خدای نکرده بدخیم شدنش میترسم.
خلاصه گذشت تا اینکه قبل از عید بعد از اینکه پسرک راه افتاد و ذهن وسواسی من از این لحاظ آزاد شد، رفتم سراغ خالش و حس کردم که بزرگتر و پررنگتر شده. دوباره شبها دچار حمله اضطرابی میشدم و هی ذهنم درگیرش بود. قبل از عید هم بود و نمیتونستم جایی نوبت بگیرم.
توی عید هم چند نفری تأیید کردند که بزرگتر شده خالش. داییم هم که یه پسر پنجساله داره و چند وقت پیش یه مشکل پوستی برای پسرش پیش اومده بود گفت که این دکتر فوقتخصصی که شما بردید اصلا خوب نیست و بیسواده و راهنمایی اشتباه به ما کرده و فلان دکتری که من بردم خیلی خوبه. البته اون دکتری که میگفت هم خیلی معروفه و همه هم قبولش دارند اما من یه دفعه توی درمانگاهی که همسرجان کار میکرد ازش نوبت گرفتم. اون موقع من به صورت ناگهانی صورتم جوشهای ناجوری میزد و خیلی بد شده بود پوستم. رفتیم پیشش و اون هم خیلی بداخلاق و بیحوصله گفت که باید راکوتان بخوری و هیچ راه دیگهای هم نیست و اگه نخوری تا شش ماه دیگه مثل آبلهروها میشی و در ضمن مسئولیت اینکه تا شش ماه بعد از قطع قرصها باردار نشی هم با خودتون.
من از این برخوردش اصلا خوشم نیومد. اومدم شهر خودمون پیش یه دکتر دیگه رفتم و گفتم که نمیخوام راکوتان بخورم. با یه دوره شش ماهه اسپیرونولاکتون خوردن و چند تا محلول مشکل حل شد خدا رو شکر. یعنی میخوام بگم من از این دکتری که داییم معرفی کرد خاطره خوشی نداشتم اما تعریفش رو خیلی شنیده بودم به خصوص در زمینه بدخیمیهای پوست.
همسرجان هم یه کمی نگران شده بود و اصرار داشت که پیش این یکی هم بریم و خلاصه دیروز از هر دوتا دکتر وقت گرفته بود.
اول رفتیم پیش همون خانم دکتر فوقتخصص پوست اطفال. اون همون نظریه قبلیش رو داد و گفت که الان کاری لازم نیست براش انجام بشه از نظر من. ولی توی دهه دوم زندگیش برش دارید ولی این بار گفت که به نظر مییاد عمقی باشه و باید با جراحی برداشته بشه که مطمئن بشیم عود نمیکنه. دوباره روی ضدآفتاب زدن هم تأکید کرد که من اهمال کرده بودم در موردش. آخه دقیقا کنار چشمشه و نمیذاره خوب بزنم.
نگرانی من رو که دید گفت اگر دوست داشتید بیاریدش درمانگاه فلان که اساتید دانشگاه پنجشنبه صبحها شورای پزشکی داریم که به عنوان یه Case Study مطرح کنیم ببینیم نظر سایر اساتید چیه. یه معرفینامه هم واسم نوشت.
وقتی اومدیم بیرون من به مامانم گفتم دیگه نریم پیش اون یکی و ببریم همین درمانگاهه که مامانم مخالف بود. میگفت این شوراها فقط میخواد موارد جالب رو به دانشجوها معرفی کنه و فایده نداره. یه کمی فکر کردیم و تصمیم گرفتم که بریم پیش اون یکی دکتر.
فقط چون زود بود اول رفتیم خونه مامانبزرگم (مامانِ مامانم). یه نیم ساعتی اونجا بودیم که زنداییم هم اومد و سمنوهایی که هر سال حوالی ولادت حضرت زهرا میپزن آورده بود. وقتی دید ما اونجاییم داشت از خوشی بال در میآورد چون دیگه مجبور نبود سمنوهای مارو بیاره تا شهر مامان اینا! خلاصه که با سهم خودمون و خاله اینهام اومدیم.
بعد رفتیم پیش اون یکی دکتر که اون هم وقتی دیدی گفت الان هیچ کاری لازم نداره. فقط این یکی میگفت که اصلا نمیشه جراحی کرد چون کنار چشمه و فرم صورتش بههم میخوره و فقط باید لیزر کرد اما این هم میگفت احتمال عود داره. بعد هم گفت که من اگه بچه خودم بود از همین الان براش اقدام میکردم که پاک کردنش راحتتره. اما اگه بچه خودم هم بود نمیذاشت الان کاری بکنم!
گفت به نظر من به محض اینکه گذاشت برای پاک کردنش اقدام کنید. البته این بیشتر تأکیدش از نظر زیبایی بود چون میگفت که بچه اگه به سن مدرسه برسه توی مدرسه یه چیزی بهش میگن و اعتماد به نفسش خراب میشه. این یکی هم در مورد ضدآفتاب تأکید کرد و گفت هر شش ماه یه بار هم یه عکس از خال بگیرید و کنار هم بزارید مقایسه کنید که اگر تغییری داشت زود بفهمید. در ضمن اخلاقش و برخوردش هم خیییلی بهتر از اون دفعه توی درمانگاه همسرجان اینها بود! حالا نمیدونم اثر معرفی مامانم بود یا اینکه مال مطب بود!
نمیتونم بگم خیالم کاملا راحت شد. کاش یه جای دیگه زده بود این خال. داداش خودم یه خال عظیمالجثه مادرزادی روی پاش داشت که قبل از بلوغ با جراحی راحت برش داشتیم و هیچ مشکلی هم نبود خدا رو شکر. اما این کنار چشمشه! گذشته از توضیحاتی که برای همه باید بدیم (اون سری توی هایپر دو تا کارگر اومده بودند میپرسیدند چشمش آسیب دیده اینطوری شده؟) فکر برداشتنش نگرانم میکنه! امیدوارم خدا کمکمون کنه.
پینوشت: مادر همسرجان و مادربزرگ خودم اصرار دارند که اصلا نباید به این خال دست زد. مامان همسرجان میگه خودبهخود از بین میره!
۹۴/۰۱/۱۸